بدو بازارچه
 
درباره وبلاگ


این وبلاگ بصورت طنز با مسائل مختلف برخورد می کند و خدای ناکرده قصد توهین به هیچ شخص یا اشخاصی را ندارد. دوستان منتظر نظرات سازنده شما هستم با تشکر
آخرین مطالب
نويسندگان


ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 27
بازدید دیروز : 27
بازدید هفته : 54
بازدید ماه : 54
بازدید کل : 57895
تعداد مطالب : 14
تعداد نظرات : 77
تعداد آنلاین : 1



<-PollName->

<-PollItems->

واللا...به خدا




 

 

 

 

سال 79 من به عنوان منشی  یه  شرکت خصوصی گردشگری تو پاوه مشغول به کار بودم که

یهو سروصدای  ایجا د بازارچه بزرگ  مرزی  تو شهر پیچید. انگاری  که یک  طرح عظیم

مثلا اشتغالزایی و از این حرفا داشت شکل می گرفت.تبلیغات وسیع وگسترده ای داشت.منم که

حسابی این مسئله ذهنمو مشغول کرده بود تصمیم گرفتم ثبت نام کنم.روز ثبت نام از بس صف

متقاضیان طولانی بود که الان فقط با صف یارانه ها میشه مقایسش کنی بگذریم  به قولی قرار بود

غرفه های این بازارچه از فایبر گلاس ساخته بشه وکاملا اماده تحویل متقاضیان داده بشه. واللا...

از هر نفر مبلغی به عنوان حق ثبت نام(همون پول زور) دریافت کردند. از بس تعداد متقاضی 

زیاد بود که کار به قرعه کشی رسید. بعد از مدتی یه جایی جمع شدیم که مراسم مقدس قرعه کشی

انجام بشه خلاصه غرفه ها بصورت کاملا عادلانه و بدور از هرگونه غل وغشی بین اقوام واشنایان 

دوستان بطور مساوی تقسیم شدن البته دوسه تا غرفه رو به سبب خالی نبودن عریضه بین مردم تقسیم

کردند که از بد حادثه اسم من به عنوان برنده یکی از این غرفه ها اعلام شد.خیلی خوشحال شدم ودر

عین حال متعجب آخه چطور ممکنه بدون پارتی آشنا یا... بگذریم شاهنامه آخرش خوش است.همینکه

مراسم تموم شد همه چی عوض شد یه مشکلاتی پیش امد که من الانشم نفهمیدم چی شد.اولیش این بود

که گفتن غرفه آماده کیلو چند؟! خودمون با هزینه خودمون باید بسازیم. بعد معلوم شد اصلا مجوز بازارچه

روندادن

 

با هر قرض وقوله ای بود غرفه رو ساختم.تو این هاگیر واگیر دانشگاه قبول شدم ورفتم پی درسم

هر از گاهی که آماری از دوستان در مورد بازارچه میگرفتم میگفتن هنوز افتتاح نشده. تقریبا کار ساخت

 وساز بازارچه تمام شده بود وآماده ی بهره برداری

تا اینکه بعد از تقریبا یک سال که به شهرمون برگشتم دیدم اصلا آثاری از غرفه ها به جا نمونده همه رو با

مجوز خودشون خراب کرده بودن وحتی به ما هم خبر ندادن که ندادن! الان  ده ساله ازاین ماجرا یا 

بهتره بگم سناریو داره میگذره  در مدت این ده سال ازطریق قانونی و

هر راه دیگه ای که شما به ذهنتون میرسه اقدام کردیم  ولی بی نتیجه بود آقا ما نخواستیم خوش شانس باشیم

 

 

برنده شیم واللللللللللللللللللللللللللا به خدا

 





یک شنبه 8 اسفند 1389برچسب:, :: 20:22 ::  نويسنده : شاهو ربیعی